- ردالعجز علی الصدر (رَدْ دُلْ عَ جُ زِ عَ لَصْ صَ)
بازبردن انجام به آغاز. و در صنعت عروض و بدیع عبارت است از صفت تصدیر که یکی از صنایع علم بدیع و محاسن شعری است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). به اصطلاح عروضی، صنعتی از شعر را گویند که درآن کلمه اول شعر را در آخر آن مکرر کنند یا شعر رابه کلمه ای ابتدا کنند که شعر ماقبل آن بدان منتهی شده. (ناظم الاطباء). جزو اول از مصراع اول را صدر و جزو آخر آن را ضرب و جزو اول از مصراع دوم را ابتدا وجزو آخر آن را که آخرین جزو بیت است عجز می گویند، وعجز در لغت به معنی دنباله است. صنعت ردالعجز علی الصدر آن است که کلمه اول بیت در آخر آن تکرار شود. (از بدیع و عروض و قافیه تألیف همایی و... ص 32) :
نگار است رخسارۀ من به خون
ز هجران رخسارۀ آن نگار
خمار است در سر مرا بی شراب
ز اندوه آن نرگس پرخمار.
سخن را سر است ای خداوند و بن
میاور سخن درمیان سخن.
گاهی ممکن است که صدرکه مکرر میشود مسبوق به کلمه ای باشد:
اگر بتگر چنان پیکر نگارد
مریزاد آن نگارین دست بتگر
و گر آزر چنو دانست کردن
درود از جان من بر جان آزر.
(از بدیع و عروض و قافیه تألیف همایی و... ص 32).
وطواط گوید:این صنعت بر 6 نوع است:
1- لفظی که در اول آمده عیناً و بدون تغییر صورت و معنی در آخر بیاید. غضایری گوید:
عصا برگرفتن نه معجزبود
همی اژدها کرد باید عصا.
2- چون نوع اول است، تنها دو لفظ به صورت یکی و به معنی مختلف هستند و در حقیقت همان جناس تام است که دو لفظ متجانس یکی در صدر و دیگری در عجز است. علوی زینبی گوید:
هوای ترا زآن گزیدم به عالم
که پاکیزه تر از سرشک هوایی.
3- لفظ عیناً در حشو مصراع اول بیاید نه در صدر:
همه عشق او انجمن گرد من
همه نیکویی گرد او انجمن.
4- مانند سومی است جز اینکه معنی دو لفظ مختلف است:
کریما بده داد من از فلک
چو ایزد ترا هرچه بایست داد.
5- دو واژۀ همریشه در اول و آخر آورده شود و خود دو گونه است:
الف - یک لفظ در صدر بیاید و یک لفظ در عجز:
بیازردی مرا بی هیچ حجت
ز من هرگز ترا نابوده آزار.
ب - یک لفظ در حشو مصراع اول، لفظ دیگر در عجز:
امیرا گر مرا معزول کردی
سرانجام همه عمال عزل است.
6- مانند نوع پنجم است جز اینکه آن دو لفظ از ریشه ای مشتق نباشد و خود مانند قسم پنجم دو گونه است:
الف - یک لفظ در صدر و یک لفظ در عجز:
نالم از عشق آن صنم شب و روز
وینک از ناله گشته ام چون نال.
ب - یکی در حشو مصراع اول، دیگری در عجز:
گرت زمانه نداند نظیر شاید از آنک
تو از خدای برحمت زمانه را نظری.
(از حدائق السحر چ عباس اقبال صص 18- 24).
صاحب آنندراج آنرا 8 قسم کرده و به تفصیل شرح داده است. برای اطلاع بیشتر رجوع به اساس الاقتباس ص 597 و المعجم چ مدرس رضوی ص 252 و صناعات ادبی تألیف همایی ص 95 و آنندراج شود، هر شعر سیزده بیتی. (ناظم الاطباء)
نگار است رخسارۀ من به خون
ز هجران رخسارۀ آن نگار
خمار است در سر مرا بی شراب
ز اندوه آن نرگس پرخمار.
سخن را سر است ای خداوند و بن
میاور سخن درمیان سخن.
گاهی ممکن است که صدرکه مکرر میشود مسبوق به کلمه ای باشد:
اگر بتگر چنان پیکر نگارد
مریزاد آن نگارین دست بتگر
و گر آزر چنو دانست کردن
درود از جان من بر جان آزر.
(از بدیع و عروض و قافیه تألیف همایی و... ص 32).
وطواط گوید:این صنعت بر 6 نوع است:
1- لفظی که در اول آمده عیناً و بدون تغییر صورت و معنی در آخر بیاید. غضایری گوید:
عصا برگرفتن نه معجزبود
همی اژدها کرد باید عصا.
2- چون نوع اول است، تنها دو لفظ به صورت یکی و به معنی مختلف هستند و در حقیقت همان جناس تام است که دو لفظ متجانس یکی در صدر و دیگری در عجز است. علوی زینبی گوید:
هوای ترا زآن گزیدم به عالم
که پاکیزه تر از سرشک هوایی.
3- لفظ عیناً در حشو مصراع اول بیاید نه در صدر:
همه عشق او انجمن گرد من
همه نیکویی گرد او انجمن.
4- مانند سومی است جز اینکه معنی دو لفظ مختلف است:
کریما بده داد من از فلک
چو ایزد ترا هرچه بایست داد.
5- دو واژۀ همریشه در اول و آخر آورده شود و خود دو گونه است:
الف - یک لفظ در صدر بیاید و یک لفظ در عجز:
بیازردی مرا بی هیچ حجت
ز من هرگز ترا نابوده آزار.
ب - یک لفظ در حشو مصراع اول، لفظ دیگر در عجز:
امیرا گر مرا معزول کردی
سرانجام همه عمال عزل است.
6- مانند نوع پنجم است جز اینکه آن دو لفظ از ریشه ای مشتق نباشد و خود مانند قسم پنجم دو گونه است:
الف - یک لفظ در صدر و یک لفظ در عجز:
نالم از عشق آن صنم شب و روز
وینک از ناله گشته ام چون نال.
ب - یکی در حشو مصراع اول، دیگری در عجز:
گرت زمانه نداند نظیر شاید از آنک
تو از خدای برحمت زمانه را نظری.
(از حدائق السحر چ عباس اقبال صص 18- 24).
صاحب آنندراج آنرا 8 قسم کرده و به تفصیل شرح داده است. برای اطلاع بیشتر رجوع به اساس الاقتباس ص 597 و المعجم چ مدرس رضوی ص 252 و صناعات ادبی تألیف همایی ص 95 و آنندراج شود، هر شعر سیزده بیتی. (ناظم الاطباء)
